طراوت ِ شروع ِ ...
باورم نمی شود،همه چیز انقدر سریع باشد …اکنون لبخندی از گذر تک تک روزهای مادری ام بر لب و شکرانه داشتنت که همواره در قلبم جاری است مرا می برد تا ساعت عاشقی،تا همه آرزوهای خوب برای تو! هر روز که می گذرد دلبرباتر می شوی،حالابیشتر از پیش می فهمم چقدر ساده است معامله دنیا با یک لبخند معصوم ات ،دنیا با یک نگاه پاک ات،دنیا با یک ماما گفتن بی بهانه که تا جواب جانمش را می شنوی لبخند می زنی و چشم نازک میکنی به نشانه حس خوبت از بودن من ...محمدصادقم بی دریغ لبخند می زنی و تو ،محوم می کنی در این همه زیبایی . محمدصادق باور دارم که تو مهربانی ،درست مانند مهربانی آسمان و سخاوتت به اندازه باران کودکیت روان...حتی بیشتر ! ...
نویسنده :
مامانی
10:46